محکوم به گناه
مطالب رمانتیک وعاشقانه
خدایـــــا! من یه زنم نسلِ غمگین چشمانمان این دردهای سر به فلک کشیده مان هـــر روز می گــذرم و دســـت تکـان مـی دهــم نیفتـاِده از مــن گــذشـتنــد... زندگی وقتـــی مــــــرا " شمــــا " خطابــ میکنی! تو دور میشوی هـمـچـون سـاعــت شنی شــده ام کــه نــفـــس هـای آخــرش را مـيـزنـد و الـتـمـاس مـيـکــنــد يـکـی پـيـدا شـود و بـرش گــردانـد مــن هــم نه ! لـطــفـا بـرم نـگــردانـيـد ! بــُگـذاريــد تــمام شــوم
رد است اما سرما نمی خورم بایـد بـه بعـضیـا گفـت : اين جمـله ی " دوستـت دارم " سـلام و احـوالپـرسی نيـست کـه بـه هـر کـی ميـرسـی ميـگی ! سنـگین باش یکـم آرام شده ام "یڪـــ طــرفـﮧ بودטּ " ـہَـمـﮧ چیــز را نـابــود مے ڪُـند ؛ از خیابـــاטּ گــرفتــﮧ . . تــا رابطــﮧاَشـــ ! مـن تـنـها کـمـی مـتـفـاوتـم من نیستم اینکه می بینی تنها یک عکس یادگاری ست تاریک بــاد ! کـاش " یکـــی " بـــود ... لبخند من نشان از رضایت نیست گاهی لبخند میزنم تا در خود له شدن مرا حس نکنی.. در این دنیا لبهايت را بياور ؛ همه چیز از یک گریه شروع شد... قدیم ها از عکس گرفتن تنفر داشت حال که رفته عکسش در اغوش او ها آهای لعنتی قـَـلــبــَم سَـنــگـیــنــی مـیــکـُنـَد! بــه گـمــانـَـم داری روی احــســاسـَـم راه مــیــرَوی . حالا تو همه ی کلاس های زبان جهان را برو ببین! دکتری! مهندسی! خوشگلی ! خوش تیپی! مایه داری! اصلا آخرشی! معرفت که نداشته باشی!!! "مفت" نمی ارزی همین....!! خداحافظ تابستان، دیگر آرزویی ندارم! بايد قاب بگيرم حرفهايت را همه "عكس" شدند! رُکـــ بـگـــم " وجود " داره ، ولی " بی وجوده " ! همين عزیزم ! شما که غریبه نیستین
غمگینــَم آهسته و آرام نه؛ تنهایی خدایـــــا! من یه زنم نسلِ غمگین چشمانمان این دردهای سر به فلک کشیده مان هـــر روز می گــذرم و دســـت تکـان مـی دهــم نیفتـاِده از مــن گــذشـتنــد... زندگی همه چیز از یک گریه شروع شد... قدیم ها از عکس گرفتن تنفر داشت حال که رفته عکسش در اغوش او ها آهای لعنتی قـَـلــبــَم سَـنــگـیــنــی مـیــکـُنـَد! بــه گـمــانـَـم داری روی احــســاسـَـم راه مــیــرَوی . حالا تو همه ی کلاس های زبان جهان را برو ببین! دکتری! مهندسی! خوشگلی ! خوش تیپی! مایه داری! اصلا آخرشی! معرفت که نداشته باشی!!! "مفت" نمی ارزی همین....!! خداحافظ تابستان،
نظرات شما عزیزان:
گاهــــی نگاهــــی ، یـــــــادی
باورم نمیشود که دیگر مرا نمیبینی !
جــوجــــه اردک زشـــتـــت شــــدم ؟!
من فرزندی به دنیا نخواهم آورد
بگذار منقرض شود
نسلِ دل بستن های یواشکی
نسلِ خیسِِِ گونه هایمان
بگذار منقرض شود
و این دل های شکسته مان !
بـرای اتــفــاق های خـوبـی کـه
کلاهت را به هوا بینداز
که من دیگر
جان بازی کردن ندارم.
تو بردی!
یا "خانم"
منــــی که تـا دیــــروز عـــــــــــزیز دلـتـــــــ بودم
درد دارد
درد
من در همين دور می مانم
پشيمان که شدی
برنگرد !
لاشه ی يک دل که ديدن ندارد
تو نگران نباش
کلاهی که سرم گذاشتی
تا گردنم را پوشانده است
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگ هایش را
باد برده باشد!
وقـتی تمــام دردهـای دنـیـا
روی شـانـه هـای دخـــتــرانــه ام
کـوه مـی شـود ...
مـن بـه پـهـنـای تمــام کـوه پـایـه هـا
لبــخـند مـی زنـم ...
خـانـه ی مــــردی
که نــمی جنـگـــــد
بـــرای زنـی که
دوستـــش دارد!
کـــه ...
فقـــط بـــا " یکـــی " بـــود ....
ضدضربه خواهی شد
وقتی که خورد ِخورد شده باشی...
بوسه نميخواهم
فقط ميخواهم ...اسمم را
از رويشان پاكـــــــــ كنم!
نه
این داستان عاشقانه نیست ، شروع زندگی لعنتی ام را می گویم!
چه فایده
که زبان مرا نمی فهمی؟
يادت باشد روزهاي گرمت به سردي گذشت!
اگر خودم نه،
حداقل
موهایم سپید بخت شدند عاقبت!
تـــو روی پاهات نمی تونی وایسی ؛
چه برسه به حرفات...
وقتی منو خواست، هیچ چیز جلودارش نبـــــــــــــود
وقتی هم که منو نخواست، هیچ چیز نگهدارش نبــــــــــــــــود
مثـل ِ عکسـی در اعلامیــــه ی تـَرحیـــــم !
کـــه "لـــبخنــدش"
دیگــران را مـی گــریـانـد
ناگهان برو
مثل گلوله از تفنگ
که تا بخواهی بفهمی
مُخت پاشیده باشد به دیوار!
زمستانِ « سیبِری » است انگار
استخوان می ترکاند لاکردار!
گاهــــی نگاهــــی ، یـــــــادی
باورم نمیشود که دیگر مرا نمیبینی !
جــوجــــه اردک زشـــتـــت شــــدم ؟!
من فرزندی به دنیا نخواهم آورد
بگذار منقرض شود
نسلِ دل بستن های یواشکی
نسلِ خیسِِِ گونه هایمان
بگذار منقرض شود
و این دل های شکسته مان !
بـرای اتــفــاق های خـوبـی کـه
کلاهت را به هوا بینداز
که من دیگر
جان بازی کردن ندارم.
تو بردی!
وقتـــی مــــــرا " شمــــا " خطابــ میکنی!
یا "خانم"
منــــی که تـا دیــــروز عـــــــــــزیز دلـتـــــــ بودم
درد دارد
درد
تو دور میشوی
من در همين دور می مانم
پشيمان که شدی
برنگرد !
لاشه ی يک دل که ديدن ندارد
هـمـچـون سـاعــت شنی شــده ام کــه نــفـــس هـای آخــرش را مـيـزنـد و الـتـمـاس مـيـکــنــد يـکـی پـيـدا شـود و بـرش گــردانـد مــن هــم نه ! لـطــفـا بـرم نـگــردانـيـد ! بــُگـذاريــد تــمام شــوم
نه
این داستان عاشقانه نیست ، شروع زندگی لعنتی ام را می گویم!
چه فایده
که زبان مرا نمی فهمی؟
يادت باشد روزهاي گرمت به سردي گذ
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت